زندگی نامه

زندگی نامه

هنرمندانه زیستن به سیاق مهدی سحابی

نویسنده: سعادت افزود

مهدی سحابی نقاش، مجسمه‌ساز، عکاس، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار، منشوری چند وجهی از هنر و فرهنگ این سرزمین بود. او یک سرمایۀ ملی‌ست، کسی که روزنه‌هایی شکوهمند از جهان ادبیات و تجسمی را بر روی مخاطب ایرانی گشود. به جرأت می‌توان گفت انسانی چند وجهی چون مهدی سحابی که در عین حال وجوه او غیر قابل تمیز دادن باشد را نمی‌توان یافت. او به تنهایی یک دایره‌المعارف است. گویی هفت هنر در زندگی او هر یک گوشه‌ای را گرفته بودند.
سحابی بر روی هر حرفه‌ای دست گذاشت، بسیار خوش درخشید به طوری که همکارانش در هر زمینه‌ای معتقدند که او متعلق به آن حرفه بوده و سپس به سمت رشتۀ‌‌ دیگر رفته است. می‌توان گفت سحابی نقاشی‌ست که در پی جستن لایه‌های جدید بصری به نویسندگی، ترجمه و حرفۀ روزنامه‌نگاری پرداخته و عکاسی هم برایش دنبالۀ نقاشی‌ست و نقاشی ابزاری برای مجسمه‌سازی.
برای سحابی تمامی عناصر پیرامونش صرفاً مادۀ خام اولیه‌ای برای آفرینش یک اثر هنری بوده‌ که هر کدام ظرفی جداگانه‌اند و اثر نهایی مظروف آن‌ها. او جهان را چهل‌تکه می‌بیند و همیشه تمایل به یافتن یک زبان تازه دارد. سحابی به خوبی فن به هم چسباندن لایه‌های مختلف هنرش را بلد بوده است.
او در ظاهر مدام حرفه‌ای را رها می‌کند و به طرف حرفۀ دیگری می‌رود، اما در واقع بی‌آن‌که از قبلی ببرد، در اشکال مختلف، یک تجربه را مدام تکرار می‌کند و هر بار آن‌را ناب‌تر می‌آفریند. او همچنان لایه‌های تجربه‌های قبلی را مانند یک آستر زیبا در پس‌زمینۀ اثر خود حفظ می‌کند، حتی اگر آن لایۀ قبلی یک اشاره، یک جزء ظریف و یا یک بازیگوشیِ کوچک باشد.
سحابی هنرمندی نوگرا بوده که همواره چند گام از زمانه‌اش فراتر رفته است. می‌توان گفت: او به صورت ذاتی مدرنیست بوده و بسیار صادقانه در این نگرش غوطه‌ور است چراکه او هیچ‌گاه به کلاس نقاشی یا نویسندگی و زبان نرفته و تحت تعلیم هیچ معلمی نبوده است. لقب مدافع مدرنیسمِ ایرانی کاملاً برازندۀ اوست. آثار سحابی همواره برای مخاطب دغدغه ایجاد می‌کند، قلقلکش می‌دهد و جلوی پایش سنگ می‌اندازد.

فصل اول زندگی: تولد تا ۱۳۴۶

مهدی سحابی در بهمن ماه ۱۳۲۲ در محلۀ «راه کوشک» شهر قزوین در یکی از چهار خانۀ به هم پیوسته‌ای متولد شد که از درون به هم راه داشتند، خانه‌ای با «اتاق‌هایی مزین به اُرسی که شیشه‌های رنگی‌شان تخیل‌آفرین بود و ذهن کودکانه را تا آن‌سوی مرزهای خواب به گشت و گذار می‌برد» (حداد، ۱۳۸۶، ص. ۴۸). او سپس در ده سالگی با خانواده‌اش به تهران مهاجرت کرد و این تغییر، فصل تازه‌ای را در زندگی‌اش رقم زد.
او از همان بدو کودکی اهل نگرش و مشاهده بود و به گفتۀ خودش: «از همان بچگی کاملاً برای من روشن بود که من اهل از درخت بالا رفتن و نمی‌دانم سنگ به گنجشک زدن و با بچه‌های هم سن و سالم دعوا کردن و این‌ها نبودم، بلکه جزء گروه بچه‌هایی بودم که بیش‌تر از این که بدوند و آتش به پا کنند، می‌نشینند و نگاه می‌کنند. با گُل‌ها بازی می‌کنند، پروانه را می‌گیرند و از این کارها» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۱۳).
اولین تصویر بصری که در ذهن خردسالِ سحابی نقش بست، مربوط می‌شود به طرح رستم رنگینی که پدرش با مدادرنگی روی جلد دفترچه‌ای کشید و به او داد. پدری که پیشه‌اش رانندگی، سوادش مکتبی‌ ولی بسیار خوش خط بود و گنجینه‌ای گرانبها از شعر در ذهن داشت. سحابی می‌گوید: به قول فرانسوی‌ها پدرم «هنرمندی نشده» بود (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۲۰).
کلنجار رفتن با اشیاء، نقاشی کردن و با دست چیزی ساختن، از کودکی با سحابی درآمیخته بود. وسوسۀ زندگی کودکی او، که در نظرش یکی از زیباترین اشیاء جهان بود، علامت‌های سینه‌زنی عاشوراست که در قزوین آن‌ها را بسیار ماهرانه می‌ساختند. اولین شیء یا به اصطلاح حجمی که سحابی ساخت، علم‌های عاشورا با مقوا بود. او تمام سال علم می‌ساخت.
او به صورت ذاتی و خام‌دستانه از نوجوانی شروع به نقاشی با مدادرنگی و آبرنگ کرد و بعدها حتی رنگ دیوار را نیز تجربه کرد. سحابی می‌گوید: «خیلی چیزها را خودم شروع می‌کردم، بنابراین خیلی اشتباه‌های گنده هم می‌کردم. در شرایطی نبودم که از کسی بپرسم چون دور و بر ما و در خانوادۀ ما نقاش نبود. در ضمن آن موقع کسی عقلش نمی‌رسید، یا اگر هم می‌رسید این کار را نمی‌کرد که من را بگذارد پیش استاد» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۱۹).
سحابی از کودکی هر جریان ساده‌ای را در پیرامونش به فرصتی برای خلاقیت تبدیل می‌کرد. الگوی پدر و عموی راننده و به دنبال آن، بازی کودکانه‌اش که تخت‌های چوبی را به اتوبوس تبدیل و هم‌بازی‌هایش را سوار می‌کرد. او با گل‌های لاله‌عباسی قرمز روی تخت‌های چوبی جای داشبرد و درجۀ بنزین را می‌کشید. او از کودکی به ادبیات نیز گرایش داشت و به قول خودش «مثل هر ایرانی اصیلی از کودکی شعر می‌گفتم» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۲۸). این دو‌گانه گرایش تجسمی و ادبیات، از کودکی با او عجین بود تا …
سال ۱۳۴۲ از «دبیرستان البرز» دیپلم ریاضی گرفت و در رشتۀ نقاشی دانشکدۀ هنرهای تزئینی تهران پذیرفته شد.
سال ۱۳۴۳ اولین و تنها تجربۀ بازیگری خود را در نمایش «آهن» به کارگردانی خجسته کیا بازی کرد، گفتنی‌ست که طراح صحنه و پوستر این نمایش سهراب سپهری بوده است.
سال ۱۳۴۴ تحصیل در دانشکدۀ هنرهای تزئینی را نیمه‌کاره گذاشت و به سربازی رفت تا عازم اروپا شود. او پس از سربازی، طرحی دربارۀ تاریخ هنر ایرانی به تلویزیون ملّی آن زمان داد، اما محیط صدا و سیمای ایرانِ آن دوره را مناسب با روحیۀ خود نیافت.

فصل دوم زندگی: ۱۳۴۶ تا ۱۳۶۹

سال ۱۳۴۶ سحابی در پی شروع زندگی حرفه‌ای جدیدی جهت تحصیل در رشتۀ سینما عازم ایتالیا شد، او می‌گوید: «آن‌جا در عمل می‌دیدم که توی آن زمینۀ سینما نمی‌شود وارد شد – شاید در عمل من این کاره نبودم، اگر این کاره بودم وارد می‌شدم یا شده بودم، این بود که من به آن چیزی که شاید برای من ذاتی‌تر بود و به روحیه‌ام بیش‌تر می‌خورد، یعنی نقاشی پرداختم» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۸) و این‌گونه بود که تحصیل در زمینۀ سینما را رها کرد.
سال ۱۳۴۷ تحصیل در رشتۀ نقاشی در آکادمی هنرهای زیبای رم را آغاز کرد. او برای گذران زندگی به حرفۀ مرمت تابلوهای قدیمی پرداخت. خیلی زود در کارگاهی در رم جا افتاد و کم‌کم آثار هنرمندان مشهوری چون لوچوفونتانا را مرمت می‌کرد. یکی از تأسف‌های زندگیش همواره این بود که چرا این حرفه را ادامه نداد. او در پایان این سال آکادمی هنرهای زیبای رم را هم مانند قطعه‌ای برای کامل کردن کلاژ زندگی‌اش نیمه‌تمام گذاشت و ترک کرد.
سال ۱۳۴۸ سحابی عازم فرانسه شد. آن‌جا با همسر فرانسوی خود «اولین» آشنا شد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نام‌های «کیومرث، سهراب و کاوه» است.
او در فرانسه از طریق ساختن فرآورده‌های چرمی و گردنبند و فروش‌شان در کنار خیابان سن ژرمن امرار معاش می‌کرد. در جایی می‌گوید: «همیشه کاری را که دوست داشتم کردم، به این دلیل هرکاری را در حد خوب کردم، یعنی سَنبل نکردم، بعد هم به طرف هر کاری که رفتم، اگر هم انگیزه «معیشت» بوده، هیچ وقت خود معیشت برام اصلی نبوده، کیفیت کار و کاری که باید کرد برای من اهمیت داشته، حتی اگر کنار خیابان گردنبند فروختم، بالاخره به نوعی با ذوقم بستگی داشته» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۳۲).
سال ۱۳۵۱ سحابی به وطن بازگشت، بار دیگر شانس خود را برای ورود به حرفۀ سینما امتحان کرد، اقبالی برای خود در این حرفه نیافت و جستجو در زمینۀ سینما را برای همیشه کنار گذاشت. او استعداد ویژه‌ای در آموختن زبان داشت و به واسطۀ چندین سال در اروپا زندگی کردن هر سه زبان ایتالیایی، فرانسه و انگلیسی را از بر بود و به عنوان مترجم در سرویس خارجی روزنامۀ کیهان، مشغول به کار شد. کار به عنوان مترجم روزنامه کیهان و ضیق‌وقت باعث شده بود که او هر متنی را تنها یک بار ترجمه کند، سحابی هر آنچه را در لحظه ترجمه می‌کرد به صورت متن نهایی تحویل می‌داد و هرگز چرک‌نویس و پاک‌نویسی در کار نبود.
سحابی حتی در دوران روزنامه‌نگاری و دورانی که چهار، پنج سال دست به قلم و مداد طراحی نبرده بود، همیشه یک دوربین عکاسی همراه خود داشت و تک‌تک لحظه‌های زندگی‌اش را ثبت می‌کرد. او می‌گوید: «روزنامه‌نگاری کردم و در حوزۀ تبلیغات کار کردم که البته ربط مستقیم داشت به طراحی و نقاشی، هرکاری کردم یا خود آن کار یک ربطی داشته با هنرهای تجسمی، یا در کنارش با هنرهای تجسمی مأنوس بودم» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۲۰).
سال ۱۳۵۲ او اولین ترجمۀ خود را با ادبیات ایتالیا و کتاب «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» ماریو دمیکلی (انتشارات گلشایی) آغاز کرد.
سال ۱۳۵۶ سحابی اولین ترجمه از ادبیات روس خود را با کتاب «مرگ وزیر مختار» اثر یوری نیکلایویچ تینیانوف (انتشارات امیرکبیر) منتشر کرد.
سال ۱۳۵۷ پس از اعتصاب شصت و چهار روزۀ مطبوعات، سحابی، رحمان هاتفی «حیدر مهرگان»، محمد بلوری، هوشنگ اسدی و مجتبی راجی به عضویت شورای سردبیری روزنامۀ کیهان درآمدند. او سه ماه بعد به همراه بیست نفر از اعضای تحریریه مجبور به ترک کیهان شد.
سال ۱۳۵۸ سحابی با چند تن از همکاران خود در کیهان، روزنامۀ کیهان آزاد را منتشر کردند. پس از انتشار ده شماره، کیهان آزاد تعطیل شد. پس از تعطیلی کیهان آزاد او به همراه همکارانش «انتشارات الفبا» را تأسیس و در آن‌جا شش شمارۀ ماهنامۀ «پیروزی» را منتشر کردند.
سال ۱۳۵۹ سحابی کتاب «تسخیر کیهان» که شرحی بود بر آنچه در کیهان گذشت، با امضای مستعار «یونس جوانرودی» را منتشر کرد.
سال ۱۳۶۰ او مجموعۀ نقاشی‌هایش تحت عنوان «ماشین‌های قراضه» را آغاز کرد. در این سال دیگر سحابی ترجمه را به عنوان حرفۀ تمام‌وقت خود برگزید و ترجمۀ کتاب «گارد جوان» اثر الکساندروویچ فادایف (انتشارات نگاه) را با نام مستعار سهراب دهخدا منتشر کرد. در این سال او همکاری‌اش را با ماهنامۀ صنعت حمل و نقل به عنوان دبیر بخش نقد و بررسی، آغاز کرد.
سال ۱۳۶۱ سحابی ترجمۀ کتاب‌های «دانۀ زیر برف» اثر اینیاتسیو سیلونه (انتشارات امیر کبیر) و «دوست بازیافته» اثر فرد اولمن (نشر نو) را منتشر کرد.
سال ۱۳۶۲ او ترجمۀ کتاب «مزدک» اثر موریس سیماشکو (انتشارات شباهنگ) را با نام مستعار سهراب دهخدا روانۀ بازار کرد.
در ۱۳۸۱ بار دیگر این کتاب توسط انتشارات نگاه و این‌بار با نام مهدی سحابی تجدید چاپ شد. در همین سال نخستین چاپ کتاب‌های «همه می‌میرند» اثر سیمون دوبوار (نشر نو) و «خروج اضطراری» اثر اینیاتسیو سیلونه (انتشارات دماوند) منتشر شد. سحابی معتقد بود که کتاب «همه می‌میرند» یکی از بهترین ترجمه‌هایش است.
سال ۱۳۶۳ ترجمه‌های او از کتاب‌های «بارون درخت نشین» اثر ایتالو کالوینو (انتشارات نگاه)، «مکتب دیکتاتورها» اثر اینیاتسیو سیلونه (نشر نو) و «بچه‌های نیمه شب» اثر سلمان رشدی (انتشارات تندر)، منتشر شدند.
سال ۱۳۶۴ ترجمۀ کتاب «مرگ آرتمیو کروز» اثر کارلوس فوئنتس (انتشارات تندر)، انتشار یافت.
سال ۱۳۶۵ ترجمۀ کتاب «توفان در مرداب» اثر لئوناردو شیاشا (انتشارات نیما) منتشر شد.
سال ۱۳۶۶ کتاب «شرم» اثر سلمان رشدی با ترجمۀ مهدی سحابی، برندۀ جایزۀ بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. در همین سال ترجمۀ کتاب‌های «واتیکان و فاشیسم ایتالیا» اثر جان فرانسیس پالارد (نشر مرکز) و «آب، بابا، ارباب» اثر گاوینو لدا (انتشارات بابل)، وارد بازار نشر شدند.
سال ۱۳۶۸ برخی از اولین‌های زندگی حرفه‌ای سحابی رقم خورد مانند: انتشار نخستین داستان او تحت عنوان «ناگهان سیلاب» و نمایش یکی از آثارش در نمایشگاه گروهی موزۀ هنرهای معاصر تهران.

فصل سوم زندگی: ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۷

سال ۱۳۶۹ سحابی نخستین نمایشگاه انفرادی خود از مجموعۀ «ماشین‌های قراضه» را در گالری گلستان برگزار کرد. لیلی گلستان دربارۀ این نمایشگاه می‌گوید: «کارهایی نه چندان بزرگ روی کاغذ و مقوا، با رنگ‌های رقیق که اغلب تک‌رنگ بودند، با طیف‌هایی کم‌رنگ و پررنگ از یک رنگ واحد. سبزهای خوش‌رنگ، گلبهی‌‌های خوش‌رنگ‌تر، خاکستری‌های با وقار و طیف‌هایی از رنگ سیاه و بس فاخر… ماشین‌های قراضه‌اش که می‌بایست به آهن‌پاره بمانند، آهن‌پاره نبودند. لطیف بودند. تلطیف‌شان کرده بود. شاعرانه بودند. من به آن‌ها می‌گفتم قراضه‌های تغزلی و او به قهقهه می‌خندید و می‌گفت ما را سر کار گذاشته‌ای… اما از این اسم خوشش آمده بود» (سحابی، ۱۳۹۱، ص. ۲۵).
در همین سال سحابی ترجمۀ کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست را آغاز کرد. سال ۶۷ – ۶۸ حرفی بر سر زبان‌ها افتاد که: «در جستجوی زمان از دست رفته» غیرقابل ترجمه است. شایعۀ غیرقابل ترجمه بودن این کتاب حجیم مانند: گوله برفی سنگین بود که به این سمت و آن سمت می‌افتاد و هر بار لایه‌های تازه‌ای از برف به آن اضافه می‌شد و آن‌را بزرگ‌تر می‌کرد اما مهدی سحابی مانند پرتوهای گرم آفتاب روی این گوله برف تابید و بر باور غیرقابل ترجمه بودن این کتاب خط بطلان کشید. ترجمۀ این کتاب یک چهارم عمر و زندگی حرفه‌ای او را در برگرفت.
«در جستجوی زمان از دست رفته» با خود نگرش و دنیابینی نوینی را به همراه آورد. نوآوری پروست تنها در فرم خلاصه نمی‌شد آنچه این نویسنده را از دیگران متمایز می‌کرد درک سیر مفهوم جهان‌بینی اوست که دالانی به عمق وجود آدمی زد که تا قبل از آن بی‌سابقه بود.
سحابی در سال آغاز ترجمۀ «در جستجوی زمان از دست رفته»، نگاهی دوبارۀ به ادبیات ایتالیایی انداخت و کتاب «نخستین شهر» اثر روث وایت هاوس (انتشارات فضا) را نیز ترجمه کرد.
در حالی‌که او از فعالیت‌های تجسمی‌اش نیز غافل نبود، در آبان ماه همین سال، یکی از آثارش در نمایشگاهی گروهی در موزۀ هنرهای معاصر تهران، به نمایش درآمد.
سال ۱۳۷۰ در حین ترجمۀ پروست، تمرکز سحابی بر روی مجموعۀ فیگورها و پرتره‌هایش قوت بیش‌تری گرفت. در نتیجه می‌توان گفت: برخی از پرتره‌هایی که در این مجموعه‌ کشیده شده‌اند مربوط به شخصیت‌های کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته» هستند، پرتره‌هایی گاه مخدوش و گاه تاریک. در همین سال سحابی نمایشگاهی از مجموعۀ ماشین قراضه‌هایش در «گالری گلستان» برگزار کرد، که این بار فیگورهایی به آن‌ها اضافه شده بود.
برای سحابی هیچ‌گاه یک مجموعه تمام نمی‌شد. او از زمانی که نقاشی حرفه‌ای را با مجموعۀ «ماشین‌های قراضه»‌‌اش آغاز کرد تا آخرین مجموعۀ خود با نام «دیوارنگاره‌ها»، همواره موتیوها و نشانه‌های هر مجموعه را در مجموعه‌های بعدی، حتی به عنوان یک آستر در پس شیطنت‌های ظریف خود می‌آورد.
عباس مخبر در یادداشتی دربارۀ مهدی سحابی می‌گوید: «در این قحط سال فرهنگی، ما چه خوش‌شانسیم که سحابی با ما و در کنار ما زندگی می‌کند، در حالی‌که می‌توانست برای خودش یک فرانسوی یا ایتالیایی تمام عیار باشد. به احترامش کلاه از سر برداریم و برایش سلامتی آرزو کنیم. دست مریزاد آقای سحابی!» (مخبر، آبان ۱۳۸۶، شمارۀ ۷۵)
سال ۱۳۷۲ سحابی همکاری خود را با مجلۀ پیام امروز آغاز کرد. او در این سال دو نمایشگاه نقاشی در «گالری گلستان» برپا کرد. مجموعۀ اول با عنوان «فیگورها» و مجموعۀ دوم «ماشین‌های قراضه». در مجموعۀ «ماشین قراضه‌ها» این‌بار فیگورها پررنگ‌تر از ماشین‌های اسقاطی به چشم می‌آمدند، اما همچنان ماشین‌هایی تصادفی و قراضه، گاه در حال پرواز و گاه به جای چهرۀ فیگورها در پس زمینۀ آثار دیده می‌شدند.
سال ۱۳۷۳ سحابی نمایشگاه نقاشی از طراحی‌های روی جلد کتاب‌هایش در «گالری سیحون»، برپا کرد. ترجمۀ کتاب‌های «دنته الیگیری» اثر مارک موسا (دفتر کهکشان)، «دیوید کاپرفیلد» اثر چارلز دیکنز (نشر مرکز و کتاب مریم) و «رروبینسون کروزوئه» اثر دانیل دفو (نشر مرکز) نیز در همین سال با ترجمۀ او منتشر شدند.
سال ۱۳۷۴ او نمایشگاه انفرادی نقاشی‌هایش را در گالری آریا برپا کرد. در این سال ترجمۀ کتاب‌های «خوشی‌ها و روزها» اثر مارسل پروست (نشر مرکز)، «دور دنیا در هشتاد روز» اثر ژول ورن (نشر مرکز و کتاب مریم) و «انقلاب صنعتی و قرون وسطی» اثر ژان گمپل (نشر مرکز) نیز منتشر شدند.
سال ۱۳۷۵ برای نخستین‌بار مجموعۀ حجم‌های سحابی که شامل: کلاژهای چوبی، جعبه‌ها، پرنده‌ها و ستون‌ها می‌شد، در گالری آریا به نمایش درآمد. آثاری از جنس بافت‌هایی تصادفی با رنگ‌هایی گاه خنثی و گاه زنده، با اشاره‌هایی ظریف به مجموعه‌‌های قبلی. این نشانه‌ها که تکه‌ تکه در آثار حجمی او قابل مشاهده می‌باشند در واقع یک کل منسجم را تشکیل می‌دهند که با کمی دقت نگاهی مشترک را در همه‌شان می‌توان، یافت. همۀ آن‌ها ایده‌هایی هستند که تحول پیدا کرده‌اند و تنها با اضافه شدن یک عنصر تازه، به عنصر و دیدگاه قبلی پیوسته‌اند. نکتۀ جالب دیگر این است که در همین سال سحابی ترجمۀ کتاب «سمبولیسم» اثر چارلز چدویک (نشر مرکز) را وارد بازار نشر کرد.
سال ۱۳۷۶ او در این سال نمایشگاه انفرادی دیگری از مجموعۀ حجم‌ها و کلاژهای دیواری چوبی‌اش را مجدداً در «گالری آریا» برگزار کرد.

فصل چهارم زندگی: ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۸

سال ۱۳۷۷ نمایشگاه انفرادی مجموعۀ «آدمک‌ها»ی او باری دیگر در «گالری آریا» برگزار شد. در این سال ترجمۀ پروست به اتمام رسید. پرویز کلانتری در گفت‌و‌گویی که به مناسبت این نمایشگاه با مهدی سحابی انجام داده است، از او می‌پرسد که علت تفاوت‌های موضوعی و تکنیکی در دوره‌های مختلف کاری‌اش چیست؟
سحابی: «معتقدم این تفاوت‌ها نشانۀ چند وجهی بودن واقعیت، و هم مهم‌تر از آن، نشانۀ پویندگی و تحرک در امر آفرینش هنری‌ست. واقعیتی که در زمان و مکان (چه بیرونی و چه درونی) مدام تغییر و تحول پیدا می‌کند» (کلانتری، خرداد ۱۳۷۷، شمارۀ ۷۵). او در مهر ماه همین سال، بار دیگر نمایشگاهی از نقاشی‌هایش، در «گالری آریا» برگزار کرد.
سال ۱۳۷۸ سحابی در نمایشگاهی گروهی که موضوع‌ آن نمایش آثار نقاشان مدرنیست ایرانی بود، شرکت کرد. در این نمایشگاه ایرج اسکندری، مینو اسعدی و مهدی حسینی به دبیری مرتضی ممیز، او را همراهی کردند. این نمایشگاه در روسیه برگزار شد.
دربارۀ این نمایشگاه گزارشی، تحت عنوان «سفری که کسی از آن باخبر نشد» آمده است: «روسیه ماه گذشته میزبان گروهی از هنرمندان ایرانی بود. نمایشگاهی که برای معرفی و شناساندن نقاشی مدرن ایران، در آن‌جا برگزار شد. اولین و در واقع گام مهم آغازین تبادلات فرهنگی – هنری بین هنرمندان ایران و هنرمندان روسیه قلمداد می‌شد. این نمایشگاه که با همکاری خانۀ دوستی، مرکز همایش‌های بین‌المللی و علمی فرهنگی روسیه، (که از مهم‌ترین مراکز ارتباطات فرهنگی روسیه است)، به همت موزۀ هنرهای معاصر تهران، سفارت ایران در روسیه و دست‌اندرکاران خانۀ دوستی […] برگزار شد و از مهم‌ترین دستاوردهای آن تحکیم حرکت نوپای فرهنگی ایران، در سطح جهان است.
مرتضی ممیز که دبیر و سخنران گروه بود، با سخنرانیش دربارۀ نقاشی مدرن ایران، همگان را به تعجب واداشت. نقاشان روسی که در انتظار دیدن نقاشی‌های رئالیستی بودند، در روز افتتاحیه نمایشگاه، با ۴۶ اثر مدرن روبه‌رو شدند و حیرت کردند» (روزنامۀ آزاد، ۱۴مهر ۱۳۷۸، شمارۀ ۱۵۲). سال ۱۳۷۸ برای او سال پربار تجسمی در عرصۀ بین‌المللی بود چراکه اثری از مهدی سحابی در اولین نمایشگاه بین‌المللی طراحی معاصر، در موزۀ هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمد.
سال ۱۳۷۹ او دو نمایشگاه در گالری آریا برگزار کرد. یک نمایشگاه انفرادی از نقاشی‌هایش از مجموعۀ «صورتک‌ها» و نمایشگاه گروهی از چاپ‌های دستی به همراه چند تن از هنرمندان از جمله: ابراهیم حقیقی، گیزیلا وارگاسینائی، ثمیلا امیر ابراهیمی و … .
در گفت‌و‌گویی که خانم بنفشه سام با سحابی دربارۀ این نمایشگاه دارد، او در پاسخ به توصیف خانم سام، از سرد و یکدست بودن صورتک‌هایش می‌گوید: «صورتک عنوان بسیار خوب و درستی برای این مجموعه است. خود من موقع ساختن‌شان به مخلوطی از صورتک و ماسک نظر داشتم. یعنی نه‌چندان تک‌چهره و صورت و آدمی، بلکه نشانی از چهرۀ آدم، نوعی اشاره به آدم، به مفهموم عام. آن‌چه شما «سرد و یکدست» می‌نامید، دقیقاً ناشی از همین خاصیت است یعنی که این صورتک‌ها همه در واقع یک صورت عام نمادی و به اصطلاح غربی «استلیزه شده» از صورت آدم‌اند، غرضم نشان دادن این یا آن آدم خاص در یک تابلوی توصیفی نبوده، بلکه قصدم گنجاندن عنصر «آدم» به عنوان یکی از عناصر یک ترکیب تجسمی، در داخل این ترکیب بوده است» (سام، ۱۳۷۹، ص. ۹). در همین سال از سحابی اثری در آرت اکسپوی بین‌المللی نیویورک، بخش «هنر معاصر ایران»، به نمایش درآمد و هم ترجمۀ او از کتاب «جامعه شناسی هنر» اثر ژان دو وینیلو (نشر مرکز)، منتشر شد.
سال ۱۳۸۰ او نمایشگاه انفرادی خود از مجموعۀ «پرسنلی‌های فوری» را در «گالری آریا» برگزار کرد. در رابطه با این مجموعه سحابی هنگامی که در گفت‌و‌گو با طیبه مختاری یک سال بعد از این نمایشگاه از آن یاد می‌کند، می‌گوید: در این مجموعه «تعدد صورتک‌ها محدود بود به چهار تا که در کادری مربع، به صورت ۲×۲ قرار داشتند و به گونه‌ای القاءکنندۀ عکس‌های پرسنلی فوری و قدیمی بودند. جالب‌ترین شاخصۀ این عکس‌ها که اگر یادتان باشد تا سال‌ها از آن‌ها استفاده می‌شد، توقف در زمانی بود که صاحب عکس با گذار عمر آن‌را آرزو می‌کرد و می‌طلبید. سال گذشته نمایشگاه من بیش‌تر با این ذهنیت بود که حتی در آن چهار عکس مشابه هم، یک اتفاق نمی‌افتاد و به عبور زمان از خلال آن، به شکل پررنگی اشاره داشته و این‌که هم زمان و هم انسان، قابلیت متغیری را دنبال می‌کند» (مختاری، ۸ بهمن ۱۳۸۰).
سحابی ترجمۀ کتاب «تربیت احساسات» اثر گوستاو فلوبر (نشر مرکز) را نیز در همین سال به پایان رساند. کتاب «دفتر عشق»، که شامل شعرهای کوتاه ایران و جهان بود، توسط سحابی گردآوری شده و در همین سال توسط نشر مرکز، منتشر شد.
سال ۱۳۸۱ سحابی نمایشگاه انفرادی از مجموعۀ «پرنده‌ها»یش را در گالری آریا، برگزار کرد. باربد گلشیری در آذر‌ ماه همین سال دربارۀ این نمایشگاه می‌نویسد: «در آثار سحابی، اتفاق، جرأت و حتی شیطنت همیشه حضور دارد. پس چون بسیاری از هم‌دوره‌هایش در جا نمی‌زند و زنده است. […] آشکار بودن فرآیند ساختن شیء، سادگی و تجربی بودن، همه از خصایص کارهای سحابی است که در آثار مختلفش می‌بینیم. این حجم‌ها بیش‌تر از آن‌که نمایانگر پرنده‌ای باشند و نشانه‌ای داشته باشند برای ارجاع به یک عین، جوهر پرنده‌اند، یا اصلاً جوهر پروازند. پس در این آثار با عدم بازنمایی روبه‌روییم. […] این پرنده‌ها ایستا هستند، چون پرنده‌هایی که خشک‌شان کرده باشند، این دسته مجسمه‌های سحابی فرمی پویا ندارند و برای مثال هوا را نمی‌شکافند. پس از ذهنمان نمی‌گذرد: الان است که بجهند و اوج بگیرند. دیگر این‌که چوب، در مقایسه با برنز – که بازی‌های تور روی سطح صیقلی آن، پویایی می‌آفریند و سرعت و رهایی، خشک است و بی‌تغییر و ساکت. برش‌های سحابی نیز این امر را تشدید می‌کند. پس چکیده‌ای‌ست از پرواز، اما بیش و کم ایستا» (گلشیری، ۱۱ آذر ۱۳۸۱، ص. ۲۹). در همین سال، ترجمۀ او از کتاب «مون بزرگ» اثر آلن فورنیه (نشر مرکز)، نیز منتشر شد.
سال ۱۳۸۲ سحابی نمایشگاهی از مجموعۀ هخامنشی‌ها در «گالری آریا» و نمایشگاهی از عکس‌های فوتومونتاژش در گالری «راه ابریشم» برگزار کرد.
او دربارۀ نمایشگاه عکس‌هایش می‌گوید: «عکس‌هایم این‌گونه شکل می‌گیرند که فیلم را درمی‌آورم و دوباره میندازم. دنبال یک تصادفی‌ام که اغلب هم تصادفی‌اند، یعنی فقط دورادور می‌دانم چی ممکن است روی چی بیفتد. خیلی دورادور. دائم دنبال آن تصادفی‌ام که باعث شود یک دفعه از میان ۵۰۰ تا عکسی که روی هم انداختم، ۵ تا همانی بشود که می‌خواهم. به همین شیوۀ ساده» (اعتصام، ۱۳۹۱، ص. ۵).
در این سال پس از چهارده سال وقفه در داستان‌نویسی سحابی، دو کتاب «پیچک باغ کاغذی» (نشر مرکز) و «خیابان مارگوتا شمارۀ ۱۱۰» (نشر مرکز) منتشر شدند. همچنین ترجمۀ او از کتاب «مونته دیدیو: کوه خدا» اثر اری دلوکا (نشر مرکز) نیز چاپ شد.
سال ۱۳۸۳ ترجمۀ او از کتاب «لویی فردینان سلین» اثر دیوید همین توسط (نشر ماهی)، منتشر شد.
سال ۱۳۸۴ سحابی در نمایشگاه گروهی به همراه چند تن از هنرمندان از جمله: فریده لاشایی، یعقوب امدادیان، علی گلستانه و بهرام دبیری در «گالری هما» شرکت کرد. در آذر ماه همین سال، اثرش در نمایشگاه «جنبش هنر مدرن» در موزه هنرهای معاصر تهران، به نمایش درآمد. ترجمۀ کتاب‌های او مانند: «تقسیم» اثر پیرو کیارا (نشر مرکز) و «مرگ قسطی» اثر لویی فردینان سلین (نشر مرکز) نیز در همین سال چاپ شدند.
سال ۱۳۸۵ سحابی نمایشگاه انفرادی در «گالری آریا» برگزار کرد با عنوان «پرنده‌های مهدی سحابی»، صفت مالکیت بر روی این پرنده‌ها بسیار درست و به جا بود، آن‌ها به راستی پرنده‌های مهدی سحابی بودند، پرنده‌هایی ایستا با رنگ‌هایی شفاف و صادقانه، پرنده‌هایی که هر تکه از وجودشان، تکه چوبی بود تصادفی، او دربارۀ این پرنده‌ها می‌گوید: «چوب این پرنده ها را از میان خاکروبه‌ها پیدا کردم. این چوب‌های بازیافتی، تقریباً فرم دارند، یا چوب‌هایی که از دریا می‌آیند، زمان و تاریخ را با خودشان می‌آورند. بیش‌تر کار را طبیعت انجام داده است و فقط باید چشم داشته باشی و آن‌ها را ببینی» (مطلب‌زاده، ۱۳۸۸، ص. ۸). در همین سال ترجمۀ کتاب «گزیده‌ای از جست و جوی زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست (نشر مرکز) نیز منتشر شد.
سال ۱۳۸۶ سحابی برای اولین‌بار از مجموعۀ «دیوار‌نگاره» در «گالری آریا»، نمایشگاهی انفرادی برگزار کرد. او دربارۀ این مجموعه می‌گوید: « […] اما در این نوع تابلو می‌توان گفت هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست. شما هر کاری روی دیوار انجام دهید، روز بعد یکی دیگر، کار دیگری روی آن انجام خواهد داد. این خصوصیت دیوار است. به نظر من تجربی می‌رسد و باید هم این طور باشد…» (مطلب‌زاده، ۱۳۸۸، ص. ۸). او در همین سال در نمایشگاه گروهی به همراه چندتن از هنرمندان، از جمله: فریده لاشایی، محمدعلی ترقی‌جاه و مهدی حسینی در «گالری دی» اثرش را به نمایش گذاشت. همچنین سحابی نمایشگاه گروهی «قصه‌ها» را به همراه یاسمین سینایی، علی‌رضا میر‌اسدالله و مهتا معینی در «گالری آریا» برگزار کرد علاوه بر این ترجمه‌های او از کتاب‌های «دستۀ دلقک‌ها» اثر لویی فردینان سلین ( نشر مرکز) و مادام بوواری، اثر گوستاو فلوبر (نشر مرکز) نیز در همین ایام منتشر شدند.
سال ۱۳۸۷ سحابی دومین نمایشگاه انفرادی از مجموعۀ «دیوارنگاره»‌هایش را در «گالری گلستان» برگزار کرد. او همچنین در دو نمایشگاه گروهی با عنوان «گوش ونگوگ» در «گالری ده» و نمایشگاه گروهی دیگری که توسط «گالری دی» به نفع خیریۀ محک، در تالار آبی کاخ نیاوران برگزار شده بود، شرکت کرد. کتاب «سرامیک / پرویز تناولی» (انتشارات بن‌گاه) نیز در این سال با مقدمه‌ای از سحابی منتشر شد. علاوه بر این ترجمۀ کتاب‌های دیگر او «اولین برف و داستان‌های دیگر» اثر گی‌دو موپاسان (نشر مرکز) و «سرخ و سیاه» اثر استاندال (نشر مرکز)، وارد بازار نشر شد.
سال ۱۳۸۸ پایان حضور شخصی مهدی سحابی در عرصۀ نمایشگاه‌های تجسمی‌‌ست با نمایشگاه انفرادی‌اش در «گالری دی» با عنوان «پرنده‌های مهدی سحابی» و همچنین آخرین نمایشگاه گروهی‌اش در «گالری گلستان» تحت عنوان «خروس‌ها و انارها». او همواره عضو فعال و دغدغه‌مند فضای تجسمی ایران بود که از دست دادن ناگهانی‌اش برای خانواده هنر و ادبیات ایران هنوز باورپذیر نیست. سحابی دو ماه بعد از سفرش به فرانسه، در پاریس و دور از وطنی که آنقدر دوستش داشت و آنقدر دوستش داشتند، چشم از جهان فروبست.
سحابی بسیار خلق کرد، بسیار برای هنر و فرهنگ این مرز و بوم زحمت کشید، دریچه‌های بسیار ارزشمندی از دنیای ادبیات و گسترۀ تجسمی را برای مخاطب ایرانی گشود و بسیار زود رفت.
سحابی همواره زنده است، در بال پرنده‌های چوبی و رنگینش، در جهان‌بینی پروست که به فارسی ‌زبانان منتقل کرد، در شعارهایی که روی «دیوارنگاره‌»هایش حک کرد، در شیطنت‌هایش در پس «صورتک‌ها»ی مقوایی، در نقاشی‌های «ماشین‌های قراضه»‌ای که برای اولین‌بار، توسط او تبدیل به یک طبیعت بی‌جان زیبا شدند، بی‌شک بینش مدرنیست او تا همیشه در تاریخ هنر این مرز و بوم ماندگار است.
در جایی از سحابی پرسیدند: «استفاده از این حجم و تنوع رنگی در نقاشی‌هایتان برای چیست؟ او پاسخ داد: شاید به این خاطر که روحیۀ جوانی دارم، چرا از رنگ‌های زیادی استفاده کردم؟ چرا که نه؟ هم طبیعت و هم زندگی پر از رنگ است». (نشریۀ هنر ایران، در جستجوی زبان نقاشی، ص.12) سحابی در آبان ماه ۱۳۸۸ از این دنیای رنگی سفر کرد و برای همیشه قسمتی از این دنیا را سیاه و سفید باقی‌گذاشت.

 

منابع

  • حداد، علی‌اصغر (آبان ۱۳۸۶). کارنامۀ درخشان مهدی سحابی. تهران: نگاه نو. شمارۀ ۷۵.
  • اعتصام، حوری (۱۳۹۱). گفت‌‌وگو با مهدی سحابی. تهران: نشر مرکز.
  • سحابی، سارا و سحابی، مجید (۱۳۹۱). مهدی سحابی « گزیده آثار». تهران: نشر نظر.
  • مخبر، عباس (آبان ۱۳۸۶). دست مریزاد آقای سحابی. تهران: نگاه نو. شمارۀ ۷۵.
  • روزنامۀ آزاد (۱۴مهر ۱۳۷۸). سفری که کسی از آن با خبر نشد. تهران: شمارۀ ۱۵۲.
  • سام، بنفشه (۸ خرداد ۱۳۷۹). اسارتی در بند خیال نقاش. تهران: روزنامۀ بهار.
  • کلانتری، پرویز ( خرداد ۱۳۷۷). تلاطم ویژگی دریاست. تهران: روزنامۀ جامعه. شمارۀ ۷۵.
  • مختاری، طیبه (۸ بهمن ۱۳۸۰). صورتک‌های منجمد و رسته. تهران: مجله هنر ایران.
  • گلشیری، باربد (۱۱ آذر ۱۳۸۱). پرنده‌های آشنا. تهران: روزنامه همشهری.
  • مطلب‌زاده، علی (۲۰ اردیبشهت ۱۳۸۸). ساده و صمیمی نگاه نمی‌کنید. تهران: روزنامه اعتماد.
  • نشریۀ هنر ایران. در جستجوی زبان نقاشی.

سعادت افزود
متولد ۱۳۷۴، پژوهشگر هنر، منقد، تصویرگر و مدرس است. او دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر در دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات تهران است و مؤلف سه مقاله علمی  ــ  پژوهشی چاپ شده و در دست چاپ می‌باشد.
او هم‌چنین با نشریات و پلتفرم‌های گوناگون در زمینه هنرهای تجسمی و نقد و تألیف، همکاری دارد.

پیمایش به بالا